غزل مناجاتی با خداوند کریم
باز بـا شـرمـنـدگی مثـل هـمـیـشه آمـدم با امـید و آرزوی عـفـو این در را زدم گردنم را کج نمودم، کاسۀ چشمم پُر آب یا عظیم العفـو از این خانه ننمایی ردم سفره دل را فـقـط پیـش شما وا میکـنم آبـرویم را مریـزی، گرچه میدانی بدم یا غیاث المستغیثین دست من را هم بگیر گوش کن بر این همه فریادهای ممتـدم مثل بدهایی که بخشیدی و خوبانی شدند چشم پوشی کن تو از ظلم و گناه بیحدم دست من خالی ست، اما واسطه آوردهام دسـت بر دامـان پـاک اهـلبـیتِ احـمدم |